به نجمه کوچک 7 ساله خواهرم
نجمه ای ستاره مادر
ای پاکی تو پاکی هر فریاد
ای نجم
ای ستاره کوچک
دائی مجید را یادت هست؟
دائی مجید که ریش او را با دست می کندی
وقتی که از سفر می آمد
ای نجم، ای ستاره
دختر انقلاب
خورشید را برای تو بخانه خواهم آورد
تا خانه پر زنور شود
و روزی که می آیم
دامانم خورشید است
و دستهای تو به تمنا دراز
تو بعد از آن
چادر نماز را به سرت کن
مقنعه را به صورت زن
در کنار بی بی به نماز بایست
الله اکبر
دائی مجید رفت
خورشید آورد
الله اکبر
بی بی رکوع رفت
برو، سجده کن به خاک
دائی مجید بر خاک سجده کرد
شاید خورشید را
برای تو جان، هدیه آورد
تو همچنان ستاره بمان پرنور
لیکن صبور
با نور کوچک خویش
روشن نما حریم خدا را
چنانکه دائی مجید
خورشید را برای تو اورد
تا صحن آسمان همیشه پر ستاره بماند
چون تو ستاره ها
بر بستر زمانه بمانند
روشن کنند صحنه تاریک اسمان
پیغام مشهد خورشید را
خانه به خانه رسانند.
12/12/1395 جبهه ایستگاه 7- ابادان 11/5 شب . اشعار پاسدار و معلم شهید مجید محمد زاده، منبع کتاب مهین مهرورزان، ص205