به قلم خودم
زمان دستخوش تغییر و تحول شده بودومغز ها چرا گاه افکار شیطانی. « وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَياطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛ و هنگامي که افراد با ايمان را ملاقات ميکنند، و ميگويند: «ما ايمان آوردهايم!» (ولي) هنگامي که با شيطانهاي خود خلوت ميکنند، ميگويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آنها را) مسخره ميکنيم!»[1] و هر روز رنگ و لعابی نو و تازه به خود می گرفتند.
باطل در لباس حق و حقیقت قد بر افراشته و پرده ای از غرور و جهالت بر قلب ها افکنده شده بود و انسان ها در نهان خانه سر گردانی به اسارت در آمده بودند نگاها مأیوسانه و منتظرانه شده بود هر کسی سر در گریبان فرو برده و در اندوه گذشته و ترس از آینده مهر سکوت برلب زده بودند. اضطراب ها و نگرانی ها سایه تیره و تار خود را بر آسمان شهر ها انداخته بود، همه جا پر از فریب، نیرنگ. جان و روح افراد بود که به غارت می رفت و آماج تیر بلا ها می شد گرگ ها ی گرسنه در همه جا به کمین نشسته و شیاطین ها رخ بر آورده بودند اثری از آرامش و دوستی نبود اگر بوی از دوستی می آمد اولین چیزی که به تاراج می رفت قلب های شکسته از بی محبتی ها و زخم زمانه بود تا اینکه یک روز انسان ها از خواب غفلت بیدار شدند و به پا خواستند و گفتند باید با هم و در کنار هم باشیم و مثل دانه ها تسبیح کناره قرار بگیریم تا کسی ما را از هم جدا نکند پس با هم به کمین گاه گرگ ها حمله بردند و همه را از میان بردند کم کم پرده های سیاهی و غفلت کنار رفت فرشته نجات از پشت پرده رخ نمایان کرد و بوی مهربانی دوباره در فضا پیچید آرامش بر آسمان شهر ها سایه افکند، پرنده ها سرود آزادی را سردادند آنگاه آ فتاب پیروزی طلو ع کرد.
[1] . سوره بقره آیه 14