رسید ایام جانبازی مرا باید که جان بازم
دهم سر یا ببخشم تن همان به تاکیان بازم
شفق خیزم بکف گیرم سلاح از بهر مزدوران
بدست دیگرم قرآن، نفسها بهر ان بازم
من پاسدارت ای امام تو گر جان بر کنم بینی
طریق عاشقان است این اگر اینگونه جان بازم
منم ایرانی ای ایران خلف فرزندت ای مادر
شهادت آرمان باشد نفس گر بی گمان بازم
نخواهم زندگی، هستی، اگر دشمن ترا کوبد
طریق عزت این باشد که خود را این چنان بازم
مرا مولا علی باشد، حسین سرور ای مادر
زبهر پاست این خونم چو مغز از استخوان باز م
وطن افزون همی ارزد زجانم تا به اقبالم
خوش اندر جنگ بعثی ها بسی خود را گران بازم
شب از هر کنج ایرانم غریو از خصم می خیزد
سرم بر تن نباشد به کا او را ناگهان بازم
منم پاسدارام از خاکم دفاع خواهم همی کردن
زهر سانتی زهر مترش سزد خود برستان بازم
مسلمان نیست آنکس کو وطن را چنین بخشد
مسلمانم من ای (ثاقب) که خونم را بدان بازم
منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا، شعبانپور اشعار شهید غلامرضا اکبری، ص104