می آیم
تو ای غمگین خراب آباد
تو ای بیزار از دنیای پست ما
تو ای فرسوده دل از حرف
تو ای نابرده گنج از عشق
حلالت باد این مستی قبل از مرگ
حلالت باد خون من که می نوشی بجام خویش
نمی دانی که فردا من بسان آتش توفنده و مغرور
نمی دانی بسان پتک آن مرد گران کاوه
با قلبی زغم سرشار
با عزمی گران چون سنگ
چون کوهی عظیم از آهن تفتیده سر سخت
می آیم.
منبع: مهین مهرورزان، غلامرضا شعبانپور، اشعار شهید مجید محمد زاده ص179